من روز عید قربان حامله نبودم رفتم خانه مادر شوهرم داشتم با جاریم ظرفای ناهارو میشستم بعد جاریم کوچیکه هفده سالشه ازم درمورد بارداری سوال پرسید گفت چکار کنم زود حامله بشم داشتم آروم بهش توضیح میدادم مادر شوهرم اومد شنید گفت تو خودت چرا حامله نمیشی (منظورش من بودم)یعنی میگفت چرا لالایی بلدی خوابت نمیبره.😂😂😂
بعد برای اینکه دل منو بسوزونه گفت تازه خواهر شوهرم هم حامله است و اون عرضه اش از من بیشتر شده و سومی تو راهه.منم چون سابقه نا باروری داشتیم و سقط. خیلی دلم گرفت.
اومدم خونه گفتم من باید به مقصودم برسم زدم به تقویتی خودم و شوهرم با هم و خدا را شکر جواب داد بهمون. الان به مادر شوهرمم نگفتم فقط خودم و شوهرم میدونیم😂😂😂