الهییی خیلی سخته من شوهرم میشه پسرداییم الان عقدیم قبلابادخترخاله دختردایی دوست بوده هم بافامیلای مامانش کلارفت امدنمیکنم چ مجلس عذا چ شادی اعصابم خوردمیشه ک هم دیگروببین اه الانم ی جورایی سراینا موضع پشبمونم چراقبولش کردم خودمو عذاب میدم بافکراینا ولی عاشقمه دوس داریم هموهمیشه هم میخام فراموش کنم گذشتشو نمیتونم
چرا انقد حرفه برادر شوهره امشب😐😐😐ول کنید دیگه چه خبره...
والا من که برادر شوهرم عین داداشه برام هیچ فرقی با داداشام نداره.خودشم انقد پاک و با حیاس که حتی اندازه سر سوزنی ازش حتی چشم بد ندیدم چه برسه به کاره نا به جایی....هزار بارم تو خونه یا بیرون شده که باهاش تنها باشم.
اونقد سطح تربیتی خانواده برای پسراشون پایین اومده که مرد رو یه آدم بی اختیار معرفی میکنن. کم کم داره طوری شستشو مغزی میشن که دیگه لازم نیست مردها مثل آدم رفتار کنن چون دست خودشون نیست فقط خانمها تا میتونن خودشدنو قایم کنن. آخه این چه تفکریه من خوشگل ترین زن دنیا رو دست شوهرم میدم اون سر دنیا ببره چون میدونم چه طور آدمیه و تو چه خانواده ایی بار اومد نه که بگم حالا همسر من شاهکار میکنه وظیف ی انسانیشو به جا میاره که حالا برای خیلیا انگار آدم فضاییه
اسی چجوری فهمیدی
یعنی شوهرش فهمید جاریت خیانت کرده و بازم نگهش داشت؟
یعنی برادر شوهرت با این خیانت کنار اومد؟ الان با زنش و شوهر شما رابطه اش خوبه؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
