ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
میدانی جذابیت کار خدا به چیست؟اینکه بخواهند نامت را خراب کنند و بعد نامت ترند اول جستجوی گوگل شود🌹کاش می گذاشتند گمنام بمانی.سر زبان ها افتادنت برایشان بد تمام می شود ای دلیل خلقت عالم 😍روحی لک فدا یا رسول الله❤یک روز ...شاید جمعه...حوالی عصر یا حتی صبح...نمیدانم....بیا سر زمانش حرفی نزنیم که دل خون است و جان خسته...اما میدانم...یک روز از کنار دیوار کعبه مردی خواهد آمد با ندای انا المهدی...آن روز تمام قناری ها آواز خوشی سر می دهند.و زمین...این زمین یخ زده ...بوی بهار می گیرد...و آن روز تمام عالم حسینیه می شود...وقتی پسر فاطمه به بغضی ۱۴۰۰ ساله می گوید..همانا جدم حسین را تشنه لب شهید کردند😔و بقیع ....آه بقیع...اللهم عجل لولیک الفرج
اینکه آدم با یکی مثل برادرش حرفایی که درست نیست زده بشه بزنه و تحت تاثیر قرار بگیره و ذهنش درگیر بشه بده. نه حرف زدن باهاش. وگرنه من برادرشوهر خودم. مامانم. خواهرام. همه رو میبینم خیلی هم آقان اما هرجور رفتار کنی طرف مقابل هم یاد میگیره همونطور رفتار کنه چه برادرشوهر. چه دوست. چه همسایه. چه بقال سر کوچه...
به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هرجا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم. گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند. و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشدجون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه تو بحث کردن دانش و ادب مهمه