اسم داداشم حسینه رفته بودیم هیئت همه میگفتن یا حسین با چشم خیس از اشک ب داییم گفتم دایی دایی چرا اینا منو دوست ندارن؟؟؟؟ چرا نمیگن یا مارال😕😕😓😓😓
داداشمو خیلی دوست داشتم شبا تووبغلش میخابیدم بعد میگفتم من بزرگ شدم میخام با تو ازدواج کنم 5/6 سالم بود واسم توضیح میداد نمیشه و خدا و دینمون واسم میگفت منم میگفتم خب اشکال نداره میرم شیراز از اسلام اجازه میگیرم(چون مقبرهدبیشتر شاعرا اونجا بود فکر میکردم اسلام یه ادمه اونجاست) میام باهم ازدواج میکنیم من تا 7/8 سالگی کل فامیلو پر کردم ک حسین شوهر منه😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓😓
سر اون عروسک ابیه داخل برنامه خاله شادونه کراش داشتم واسه مامانمم هر روز توضیح میدادم واسه اون عروسکه و داداشم چ زن خوبی میشم😓😓😓😓😓😓😓😓
تباااااااااااااااه بودما تباااااااااه