یه دوست صمیمی قدیمی دارم مجرده و دکتر هستن
خودم پرستارم
از وقتی نامزد کردم رفتارش باهام عوض شد نمیخوام بگم زورش گرفت( حالا مگه شوهر کردن چیه بخدا🙄)
حالا معمولا اونایی که ازدواج میکنن سرسنگین میشن اتفاقا من براش بیشتر رفیق بودم و برعکس شد مث اینکه
تو دوران مدرسه با تموم بی محلی هایی که میکرد بخاطر ظاهرم (خب من تپل بودم)بهش نزدیک میشدم خلاصه با هم صمیمی شدیم تا جایی که هر جا میرفتیم دستای همو ول نمیکردیم خدایی بگم منم دوسش داشتم...یکم گذشت تازه من فهمیدم این آدم منفعت طلبه البته کیه که نباشه ولی این شورشو درآورده بود وقتی نامزد کردم کلااااا بیخیالم شد...حالا شاید بگین دکتره سرش شلوغه
اولا طرحش هست و ثانیا شنیدم با دوستای دیگه اش میره کافه در حالی که من بارها گفتم میخوام بیام پیشت(حالا منو بگو چقد سیریشم)بهش گفتم آدرس خونتونو بگو بیام پیشت دلم برات تنگ شده اینقد زد کوچه علی چپ تا آخرش گفتم حالا نگفتی آخر آدرستو که هیچی جواب نداد(البته قبل از کرونا)
خلاصه هی از من پیام و احوال پرسی و هی از اون سرسنگین شدن و بی محلی...حالا بگو دکتری درست..منم برگ چغندر نیستم بلاخره چهار تا رفیق پزشک دیگه هم دارم
تا جایی که چند روز پیش تو پیامای آخری در جوابم میگفت شما خوب هستین؟! حتی جواب تلفنمو نداد و عذرخواهی هم بابتش نکرد ...با خودم گفتم چرا اینقد دارم بهش میچسبم...
رفتم تو فکر دیدم از وقتی نامزد کردم دیگه بهم محل نمیده وگرن سال های اول درسش هنوزم با هم بودیم ...اوایل نامزدیم میگف تو هم شانس داری من چهارتا خواستگار درست ندارم همشون از سطحم پایین ترن...همکاراشم اکثرا یا ازدواج کردن یا قصد ازدواج ندارن ...من همسرم خداروشکر وضعش خوبه البته عالی نیست...در کنار کار اصلیش یه سری کارای پیمانکاری هم برمیداره...و خداروشکر اول زندگیمون همه چی داریم یه خونه باغ خوب داریم..حتی من تو دلم بود این دوستمو بیارم خونه باغمونو ببینه وقتی دیدم اینجوریه و مجرده و از طرفی همش میگه خوش به حالت حتی خدا میدونه واسه اینکه ناراحت نشه عکسای خونه باغو براش هاید میکردم که نبینه دلش بشکنه ...این متن طولانی شد هستین بقیشو بذارم؟