یه بار خونه همسایمون بودیم بعد یکی از همسایه هامون شوهرش سر کوچه بود با یه مرده حرف میزد
بعد خانومه گفت ببین پیاده میشن یا میرن چی میشه خلاصه خانومه رفت دوباره اومد
بعد آفتاب بود میزد بع فرق صورتم گفت رفتن
گفتم نه دارن فقط زر میزنن
بعد ی لحظه دوهزاریم افتاد اون شوهرش بود
بعدم می گفتم به شوهر تون نگفتم به اون مرده گفتم😂