2733
2734
عنوان

خاطره بارداری من از ناباروری تا رسیدن به روز سزارین

| مشاهده متن کامل بحث + 1103 بازدید | 62 پست

فرهی گفت راهی ندارید باید عنل کنید واریکوسل رو و چون مرفو صفره احتمال طبیعیم زیاد نیستهسته و ناانید بودیم رابطمون سرد شده بود هر راهی نیرفتیم در بسته داشت. اما فقط بجه نیخواستم. هنسرم عملا طرف من نمیومد بریده بودم. و بالاخره تسلین شدین که عنل کنیم و بعد میکروبعد کلی تحقیق دکتر نصر رو انتخاب کردم که بعد عمل هنسرم برم پیشش برا مبکروایشون سونو ذهیره کرد و گفت خوبه انا احتمال اینکه نورفو صفر بعد عمل بالا بره خیلی کنه!!! یعتی بیهیال بارداری طبیعی بشید که هیچ.... میکرو هم به احتمال زیاد جواب نده

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند

حال اونروزامون خیلی بد بود شب و روزمون گریه بود و رابطمون مر از دعوا و تتش. نیدونم هنه کساییکه درگیر نابارورین اینارو درک نیکننهیجی مثل ناباروری رابطه یک زوج رو خراب ننیکتهدو سه ناهی طول کشید بخودمون بیاییم تصمبم گرفتیم توکل بخدا کنیم بریم جلوهمسرم عنل کر  عنلشم خیلی ساده بود و قرار شد بعد عنل بهش انواع نکنلارو بدم خودمم فرتیل اید و اوابوست خوردم که بعد سه ماه که نیرم میکرو تخمکام خوب باشه لاقل

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

سکته ۷ماه سوم شد و دکتر کفته بود بعد هشتاد روز ازمایش مجدد بدبم. هنسرم اونماه چتدتا مساله کاری براش پیش اومد  و تحت استرس شدید بود و خیلی طول نکشید که دیدیم اصلا ننیتوتبم رابطه ای داشته باشیم دجار نشکلی شده بود به اسم اختلال شدید نعوظحتی با قرص و امپولم جواب نمیداد دو ماه گذشت. شد ماه چهارم بعد عمل. تقریبا هرروزمون دعوا بود . هی نیگفتم ازت هیجی نمیخوان فقط یک ازمایش بده بعد حاضرم برم حنین اهدایی بکیرم اما تا ندی که ننیشه .. بعد بلافاصله دلم میسوخت  دلداریش نیدادم اونم افتاده بود رو فاز اج و بدتر فاصله میگرفت.خللصه ماه جهار بعد عمل یکروزی ما رابطه داشتیم و سریع مسفرداش بدو بدو رفاین ابن سینا که چهل و هشت ساعت بعد از انزال ازنلیش بدین

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند

لطفا برای منم دعا کنید دوباره مامان بشم و نی نیم بمونه برام 

 اول مهر دنیا می امد اگه بودش‌‌‌‌..

داره پاییز میاد

پاییز همینجوریش غمگینه

و من امسال غمگینترم

 خیلی دلم براش تنگ شده

در اولین نگاه عاشقت شدم😍 آخه من مامانت هستم🤱🏻 🌸دختر نازم رو خدا بهم داد ، ممنون ازش که اون همه خواستن منو بی جواب نذاشت🧸🧸 پسرم خودت خواستی بیای ، اما منو بابا و آجی با قدم گذاشتنت تو دلم خیلی سوپرایز شدیم الان منتظر امدنتیم خیلی زیاااااد (من داداش ندارم یه حس خاصی دارم🤭 خونه ای که توش پسر باشه یعنی چجوریاست؟ 😍)🧸🧸
2728

سکته ۹فرداش رفتم که با نصر ویزیت بشمنوبتم خورد به دستیار احمقش کوهسار نبوی. بعد کلی معطلی بیرون؛ توی اتاق یک ساعت نشسته بودم و ایشون داشت با موبایل برای پسرش توی دبی هتل میگرفت!!یک ساعت دقیقا!!!خلاصه بعد از یکساعت تازه نامه منو دید بدون بک کلمه توضیح یک نسخه نوشت داد دستم گفتن از روز اول تا هفت پریود اینارو روزی یکی بزن روز هفت ببا سونو من هنگ بودم گفتم اصلا چی هست اینابا بداخلاقی گفت مگه نامه نداری برای میکرو مال میکرو هست دیگه به سلامت!!!که دیگه با اعتراض من مواجه شد گفتم مگه میشه بدون سونو هیچی همبنحوری دارو بدید اخه شاید من کیستی چیزی دارم!! گفت داشته باشیم موقع انتقال مهمه نه پانکچر که من اصلا زیربار نرفتم و گفتم باید اول سونو بشم با اصرار زیاد گفت برو بخواب رو تخت. من اونروز روز ۲۵ پریود بودم و دوره هام ۲۸ روزه بود.تا شروع کرد به سونو گعت واای چه رحمیم داری خیلی ضخیمه. فولیکولم نداری. گفتم من اخر سیکلم فولیکول کجا بود!!گفت نه به هرحال رحمتم ضخیمه ببین شوهرتم که اینه  پولتو دور تریز برو جنین اهدایی بگیر تو رحم‌اجاره ای 

فقط حال منو تصور کنید

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند

 بهش گفتم من ماه پیش ازمایش ذخیره و سونو دادم خیلی خوب بود یکماهه که غیب نمیشن گفت فعلا که شده در همین حین اقای دکتر نصر خودشون تشریف فرما شدن در حد سی ثانیه سونو کردن گفتن رحم خیلی ضخیمه فولیکولم ندارن تا گفتم اخه دکتر اخر سیکلم گفتن حالا اگر اصرار داری یکبار با تخمک خودت تست میکنیم ولی احتمال حواب خیلی کمه و رفت همین!!بعد رفتن به این کوهسار احمق گفتم خب برای همه با هر ذخیره که یک دارو نمیدن! بعدم مگه نباید چند مرحله سونو کنید شاید لازم باشه داروهارو وسطش کم و زیاد کنید؟ من روز هفت بیام دارو جواب نداده باشه که کاری نمیشه کرد  با بیتفاوتی گفت ما روشمون ابنه بقیه متتظرن خانم برو داروتو بگیر ایشالله جواب بده همین!!فقط خدا میدونه اونشب به ما چی گذشت. چقدر گریه کردم حتی به همسرم گفتم اگر قرار به اینجور بچه دار شدنه خب بریم از پرورشگاه بیاریم و تازه چشمم خورد به نسخه که دیدم حتی نکرده امپول خارحی بنویسه و سینال نوشته!! دود از سرم بلند شد 

اونشب تا صبح گریه کردم و از خدا گله کردم که اه چرا اتقدر سنگ انداختی جلوم من که دارم همه راهارو میرم جی از جونم نیخوای اتقدر کریه کردم که خوابم برد

دوروز بعد با بدبختی امپول خارحی گیر اوردم و متتظر شدم تا فرداش که روز اول سیکلمه شروع کنم

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند

و خدایی که در این نزدیکیست

نصفه شب با دلدرد از خواب بیدار شدم اما خونریزیم شروع نمیشد خسته و کلافه گفتم برم زعفرون دم کنم بخورم تا صبح شروع بشه. کتریو گذاشتم روی گاز در کمد رو باز کردم لز طبقه پاییتش دوتا بی بی چک افتاد ببرون همه میدونید که ادم تو این شرایط چه نفرتی از بی بی چک دارهگفتم تا کتری جوش میاد برم این اشغالارو بگیرم زیر ادرار بندازم دوررفتم دستشویی و گلاب به روتون بدون قطره چکون یکی رو گرفتم زیر ادرار و خواب الود اومدم بندازم تو سطل که...هنوز یاد اون لحظه میافتم قلبم وایمیسته ..دوتا خط بود شاید دو دقیقه کامل خشکم زده بود. اول فکر کردم خواب الودم. با جیغ پریدم بیرون و همسرمو بیدار کردم و گفتم این چن تا خط داره ؟طفلک منگ خواب گفت دو تا سریع پریدم تو دستشوی دومی رو هم با بدبختی  و اینبار با قطره چکون تست کردم همون اول دوتا شدساعت سه و نیم صبح بود و همینجور اشکام میومد اما همسرم میگعت اینا خطا دارن دل خوش نکن. تا هفت صبح هزار بار مردم و بالاخره ازمایش دادم و  جواب مثبت بود بتا روز پریود ۸۰۰!!! من چهار هفته باردار بودم طبیعی. بدون هیچ قرصی. با همون یک اقدام نصفه

وقتی به ازمایشگاه برا جواب زنگ زدم تو راه محل کارم بودم تا گفت مثبته عین دیوانه ها مریدم بالا و چرخ زدم خدارو شکر کسی دورم نبودا. اصلا یادم ننیاد اقداممون کی بود... یعنی سه روز پیشش که نصر و دستیار احنقش سونوم کردن و اون مزخرفاتم تحویلم دادن باردار بودم اما حتی شک نکرده بود که ضخامت رحم مال بارداریه

یعنی اونشب که از خدا گله نیکردم خدا حاجتمو داده بود و داشت بهم نیخندید.

ننیدونم تاثیر عمل واریکوسل همسرم بود یا قرص اوابوست و فرتیل ایدی که هردو از روز عمل همسرم سه ماه خوردیم و فکر میکردیم غیر از افزایش شش کیلویی وزن هیجی برامون نداشته یا....به نظر من فقط معجزه بود که نمیدونم بخاطر کدوم کار خیر یا  دعای کی در حقمون نصیبمون شد من توی خوابم نمیدیدمش.

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند
2738

پایان خوش فقط این

خوش باشین همیشه

میگی اسم بچت باید حتما فقط پارسی باشه بعدش تو هر جمله 500تا کلمه انگلیسی میگی؟فازت چیه ؟بهشت زهرای لندن بزنه به کمرت با کلاس!!                                                                                                  ازلینای عزیزم دلتنگتم رفیق
و خدایی که در این نزدیکیست نصفه شب با دلدرد از خواب بیدار شدم اما خونریزیم شروع نمیشد خسته و کلافه ...


عزیزم بهت تبریک میگم

منم تنبلی شدید دارم و شوهرم هم شدید ضعیفه

رفتیم ivfکردیم ولی متاسفانه شش هفتگی سقط شد

توروخدا منو دعام کن فردا میشه یک هفته که سقط کردم

شب و روزم گریه است و گله به خدا

من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

من فردا صبح سزارین دارم

دوره بارداری خیلی استرس داشتم خیلی همش نگران بچم بودم اما همه نراحلش به خیر گذشت الهی شکر و فقط استرس الکی داشتم

تو هرنرحله که خوب نیگذست برا همه دعا نیکردم 

و الانم دعا نیکنم کسی تو خسرت بجه نمونه

شماهم دعا کنید بچمو سالم دنیا بیارم

انقدر خوشبخت باش که صدای آرامشت گوش فلک را کر کند
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687