مامانم زنگ زده بود گفت تو محسن واقعا زندگیتون دوماه جهنمه
میکفت محسن میگه همش باهام دعوا داریم ابرو نراشته برام من همش فکر میکردم محسن خیلی آدم آروم باسیاسا هست خیلی توداره فکر نمیکردم باهم دعوا داشته باشید فکر میکردم آقاست آنقدر با ترس با من حرف میزد
برمیگشتی میگفتی زنم گ گفت طلاهامو میدم برو پول وام بده
برمیگشتی میگفتی زنم گفت پول میدم برو تبلت گوشی بخر
برمیگشتی میگفتی زنم گفت برو ماشین به اسم خودت بکن نه ننت
برمیگشتی میگفتی زنم گفت برو وام تسویه کن سند به نام خودت بزن
برمیگشتی میگفتی زنم بخاطر کاندوم کوفتی ک تو خونه بوده بخاطر اسبابی ک تو خونه بوده بهش حرف درست حسابی نمیزنم سرم داد میزنه میگه بریم خونه بابات
برمیگشتی میگفتی بعد یکسال به زنم گفتم پراید به اسم داداشم کرد ک تو ی وقت نتونی بری کلاس
برمیگشتی میگفتی پتو متکا تخت مبل مستاجر نیامده ببره همه اینارو میگفتی
فقط گفتی ریحانه هی حرف از مردن میزنه هی حرف از به نام زدن میزنم هی میگه طلاهامو نمیدم
طلاها اونجا بفرما مال خودت برو هرکار دوست داری بکن
من تا یک سال نیم تورو خیلی خوب پیش پدر مادرم بزرگ نشون دادم ولی تو زنگ زدی خودت خودتو خراب کردی اونا فهمیدن ک اصلا زندگی قشنگی با من نداری حتی بهم گفتن تا خوشین ک خوشی به شوهرت بگو ما اعصاب نداریم همچین زنگ هم بزنی منم زنگ میزنم احوال پرسی گلایه به ومادرت