بیشتر از سه هفتس ک کات کردیم و هیچچ ارتباطی باهم نداشتیم
هیچ یادگاری ازش نداشتم جز مدال طلای قلب ک ازش خریده بودم (شاگرد طلافروشیه) امروز خم شدم یهو دیدم زنجیرم افتاد از گردنم برش داشتم مدالش نبود ینی دیوونه شدم زدم زیر گریه بلند گریه میکردم و همه جا رو میگشتم
یهو چشمم خرد ب مدالم ک افتاده بود رو فرش
برش داشتم چسبوندم ب لبم و بازم گریه😢
فکر میکردم دارم فراموشش میکنم ولی این هوای پاییزی نمیذاره همش خاطرات پاییز پارسال جلو چشممه