تاحالا افسرده شدین؟؟؟من کمکم دارم افسرده میشم.خب عاشق یکی شدم ولی نمیدونه و من از خدا میخوامش .نمیگم که دوطرفه س ولی مطمنم که اونم دوسم داره ولی نمیگه و بخاطر اینکه فامیله جرات ندارم برم باهاش حرف بزنم اخه میترسم...میترسم که شکست بخورم یا آبروم بره.دیروز یه مجلس داشتیم (من کوردم)بعد رقص ما یه جوریه که همه دستای همو میگیرن داشتیم میرقصیدیم که دختر عمم که سه سال ازم بزرگتره رفت دستشو گرفت منم بغض کرده بودم ولی رفتم بینشون و دستای عشقمو گرفتم ...نمیدونین چه حس خوبی بود😭به نظرتون کار بدی کردم یا تابلو شده.خیلی دیگه ضعیف شدم خودم لاغر بودم چند روزه لب به غذا نزدم شبا تا ساعت 4گریه میکنم و بدون هندزفری خوابم نمیبره دختر عممم برا اینکه حرص منو در بیاره هی باهاش صحبت میکردو دور ور اون بود و عشقم هم شتید فکر کرده که دختر عمم بهش علاقه دارع ولی اینطور نیست بخدا اینطور نیست اون فقط برای من اینکارو میکنه برا اینکه حرصمو در بیاره.تو کل مراسم من بغض داشتم و تو دسشویی گریه میکردم.برای اینکه جراتشو ندارم که بهش بگم دوست داره❤
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اول خب کاری نمیشه با دختر عممت کرد جز حرف یه بار جدی بهش بگو از این کار بدت میاد عشقت اگه ...
ای خدااااااا هیچکس نمیدونه من اونو دوس داره حتی خود عشقم...عشقم فک میکنه دختر عمم به اون علاقه داره...ولی اونجور نیست کسی که عاشقشه منه خاک تو سره که نمیتونم یه جمله کوفتی رو بهش بگم