سلام نمیدونم چیکار کنم چجوری دیگه باهاشوهرم رفتاز کنم اعصابم خرابه. تولدم 5روز پیش بود مادرش و داداش کوچیکش اومدن خونموت بگزریم ک از کادوهای اونا ک دلم خونه ازش یه کیک خیلییییی کوجیک از یه زیر دستی ام کوجیکتر بود ماددش شوهرم اورد به پسز کوچیکشم یه جعبه شیرینی داد اورد شوهرم رفته بود اورده بودشون واسه تولدم البنته هیچ تولدی در کار نبود و من خونه تنها بودم و بعدش ماددم همینطوری اومده بود پیشم. بگزریم دیدم طبق معمول شوهرم میوه دستشه داره میاد تو.و با خنده و خوشحالی داره میاد تو . اینم بگم شب قبلش سر یه چیزی باهام دعوا گرفت بهم گفت عوضی اشغال کثافت بیشعور دهنتو ببند شامم نخورو و رفت خوابیدو صبح بهش صبحونه دادم رفت سرکار دیگه خبرشو نداشتم تا اینکه دیدم شب با اونا اومد.
خلاصه شیرینی و کیک و میوه رو اوردم چیدم رو میز اونا کادوهاشونو در اوردن . من گفتم پس کادوی اقا پسرتون ماه پسرتون کو. چون همیشه مبگه پسرم ماهه ماه کیو ک قدرشو بدونه.
با یه لحنی گفت نمبیتی مگه پسرم برات اینهمه میوه خرید اورد یجوری بعضم گرفت گقتم تازگی میوه کادو میدن اونم واسه تازه عروس..خلاصه گزشت و رفتن همش فک میکردم شاید چیزی برام خریده توماشین قایم کرده کلا دلم خیلی گرفت دیدم هیچی نگرفته بخاطر دعوای شب قبل دیگه باهاش صحبت نکردم فقط جلوی مادرش ابرو داری کردم و حرف زدم باهاش.تا 2 شب پشت کرده بهش خوابیدم و حرف نزدیم تا اینکه سب بعدش دیدم نمیتونه خودشو کنترل کنه بخاطر ..... اومد چسبید بهم بغلم کرد گردنمو محکم بوس میکرد. منم گریم گرفت به حرف اومدم گفتم چرا برام چیزی تخریدی تو ک 11 تومن تو کارتته تو ک میدونستی تولدمه .حرف نزد گفتم با توام گفت میخرم دیگه بابا گ ا یی دی تو منو.
گفتم باشه صبحشم اومد موهامو ناز میکرو گفتم دست نزن بهم واقعا چرا برام هیچی نخریدی واسه چی اخه. گفت چند روز دیگه میخرم. الانم چند روزه هرچی میشه از دوباره همین سوالو ازش میپرسم فقط میگه میخرم دیگه چقد تو کلیدی. اخه مادرم اینا همه چی اوردن که. ولی من نمفهمم چرانخرید. چطوری باهاش رفتاز کنم ..
کادوی مادرش و داداشش.بلوز سیاه شال سیاه و جوراب سیاه بود. بگزریم ک دلم از اینا خونه ولی مشکلم شوهرمه