یاد پدرم افتادم وقتی پدرش مرد تو جاده بودیم خیلی تو خودش ریخته بود خیلیی...مادرم گریه میکرد ولی پدرم ن ...یهو زد زیر گریه بلند بلند...من اون لحظه قلبم واقعا شکست آتیش گرفتم تا جایی که حتی با به یاد آوردنش اشک میریزم...خدا همه پدرارو حفظ کنه همینطور مادرارو
مثلا چه حرکتی اخه
هر چیم باشه بد تر ازینکه اونجا انقدر سوختم نیست
من پیش قدم شدم همون روز اما با کمال میل پس زد و کلا نادیده گرفت حرفامو
شما خودتونم اینجورین ؟ همسرم فوق‌العاده احساسه رو بیرون رفتنم حتی ازش اجازه بگیرم ولی. خوب مسئله. ای نی برام این شمال هم با رضایتش رفتم وقتی گفتم دارم لباس انتخاب میکنم گفت از رفتنت ناراحت نشدم ازینکه دنباله لباسه خوب میگردی برا رفتن به شمال ناراحت شدم !
دارم دیونه میشم ۴ صبحیه انقدر فکرو خیال دارم میکنم
نه اینکه قبلا حرکتی ندیده مشکل نداریم این الان جدای از همه چیزه مادرم میگه اون دیده تو ذوق داری دنباله لباسه مناسبی ناراحت شده اینجوری گفته خب وقتی بعد یک سال در میام بیرون نباید ذوق داشته باشم!!
اینجاش ناراحتی داره که نزاشت از سفر برگرد بعد کوفتم کنه ....
انقدر حالم خرابه نمیدونم چی بگم اصلا خیلی ناراحتم 😔
میدونم ولی هر کیم که ازین مشکلات داره یا یه جور دیگه حرص میخوره مخصوصا وقتی طرفش قهر قهرو باشه 🙄
شما تو این نی نی سایت تحربه کسب بکنید لطفا که بدونید با زن ایندتون چجوری برخورد کنید خیلی خوبه اینجا برا تجربه کسب کرد . ممنون بابت کمکتون به هر حال🙏🌺
عادت به دیر خوابیدن🥴
همین طوری
عادت کردم بیدار بمونم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
