بچم فلش رو انداخت تو دهنش بعد فلش هم ریزه منم عصبی شدم یکی زدم رو دستش واااای مامانمم داشت با داییم تلفنی حرف میزد جلو داییم هرچی فحش بلد بود داد و نفرینم کرد هی گفت الهی بمیری دستت قطع بشه
الهی سر تخت مرده شور خونه ببینمت
بعد داییم گفت اشکال نداره میبریمش گردو جمع کنه مامانم گفت خودش مث گردو گرد و سیاه و زشته
بعد خالم همزمان رسید برا ناهار جلو شوهر خالم و خالم هی نفرین کرد و چنگولم گرفت و خواست بزنه دستشو گرفتم نزاشتم
شوهر خالم اونقدر دلش برام سوخت ولی هیچی نگفت
بابامم هیچی نگفت بهش بعد خالم گفت کارش زشت بوده
بقرآن حالا صبحش کلی تو خونش حمالی کردم
بعد من چون مذهبی ام هیچی بهش نگفتم سر بلند نکردم فقط گریه کردم گفتم مادره حرمت دارهدلش نشکنه