پرستاراک نبودن برش میداشتم خیلی دعوام کردن یکیشون گفت اگ این نباشه قندبچت میافته ومیمیره ترسبدم بخاطربچم تحملش کردم بعدیه حموم تواتاقم بود رفتم زیرش واقعا ک زیردوش دردی روحس نکردم اروم شدم یکم
بعداومدن دنبالم بای میله باریک اسمشونمیدونم کیسه ابموپاره کردن دیگه من چون خیلی جیغ میکشیدم وفشارمیدادم اون میان راه مقعدوب سن پاره شد خون ریزی کردم واینم بگم عفونت کرده بودم
اسی لطفا زودتر بنویس
خب
چه سخت عزبزم
دیگه ۹ سانت بازشدم هرکاری میکردم هرچقدزورمیزدم سربچه میومد پایین ومیرفت بردنم روتخت خیلی زورزدم ولی سرش نمیومد
لایک لطفا
دیگه بعدبکم زورزدن یکیشون گفت ولش کنین بچش مرد دیگه جون نداشتم حتی صدام بالانمیومدمقنعشوگرفتم گفتم توروخدامن میمیرم ولی نزارین بچم بمیره فقط ب این لک میکردم جواب شوهرموچی بدم رگم عرضه نداشتم بچمونوبیارم
اسی بگو خو
چه سخت
یا خددددداااا چقدر زجر من بسیارررر از زایمان طبیعی میترسم
مردشور زایمان طبیعی...مردشور اونایی که طبیعی رو تصویب کردن مردای احمق
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
