اقا ما امروز بعد ی سال
با همکارای سابقمون رفتیم سفره خونه
سه تا دخترو چهارتا پسر بودیم ک من با یکی از دخترا خیلی صمیمی ام
خلاصه مشغوله خوش و بش بودیم ک ی کار ضروری واسه من پیش اومد
ازشون خدافطی کردم گفتم ممکنه برگردم ممکنه برنگردم
خلاصه بعد نیم ساعت برگشتم
دیدم اون همکار دختره رفته دوست من رو تخت سفره خونه نشسته پسرای دیگ دورشو محاصره کردن خیلیم نزدیک همو ....میتونم بگم چسبیده بودن بهم
داشتن میگفتنو میخندیدن و یجورای انگار چیزی زده باشن
از دیدن این صحنه انقد بهم ریختم ک فقط گفتم الهه پاشو بریم
)البته نفهمیدن چرا میگم بریم)
دوستم پاشد موقع خدافظی با همشون دست داد و خدافظی کرد
یعنی همونجا گفتم قلم پام بشکنه ی بار دیگ اینجوری بیرون برم
خدا منو ببخشه اصلا دیدم نسبت ب دوستم عوض شده هرچقد میخوام قضاوت نکنم نمیشه