امروز بعد از ظهر داشتم میرفتم بیرون خرید دیدم تو کوچه یه بچه گربه افتاده ترسیدم فکر کردم مرده رفتم جلو منو دید پرید و در رفت خداروشکر سالم بود یک کم پیش پیش کردم دیدم یه بچه گربه دیگه هم دوید اومد جلو معلوم بود گرسنه هستن رفتم براشون غذا اوردن گذاشتم تو کوچه شروع کردن به خوردن بعد دیدم اینا خیلی کوچولو هستن تو کوچه میمیرن رفتم از پشت گربه خاکستری رو برداشتم اوردم گذاشتم تو حیاط خونه (حیاطمون جنوبیه و فقط دست منه ) رفتم اون یکی داداششو بیارم (مشکیه) هر کاری کردم نشد همش فرار میکرد زیر ماشین ها منم وسط کوچه چهار دست و پا دنبالش ولی نشد بگیرمش زنگ زدم پسر همسایه اومد اونم نتونست بگیردش تازه تو این گیر و ویر مامانشون هم اومد حالا این طفلی خاکستری توی حیاط خونه منه تک و تنها مشکیه هم تو کوچه عذاب وجدان گرفتم از هم جداشون کردم جالبه که دیگه نه میتونم خاکستری رو بگیرم که بیارمش تو کوچه پیش داداشش نه میتونم مشکیه رو بگیرم بیارمش تو حیاط پیش این به خدا تا همین 10 دقیقه پیش تو کوچه بودم دنبال گربه
ای خدا دلگیرم ازت ای زندگی سیرم ازت
26 ابان
ساعت 12.15