در روز عاشورا شهادتها اغلب بعد از ظهر بوده است، یعنی تا ظهر عاشورا غالب صحابه و تمام بنی هاشم و حضرت اباعبدالله (ع) که بعد از همه شهید شدند، زنده بودند.
فقط حدود تعدادی از یاران اباعبدالله در یک جریان تیراندازی که به وسیله دشمن انجام شد، قبل از ظهر شهید شدند وگرنه سایر افراد تا ظهر عاشورا درقید حیات بودند.
مردی از اصحاب ابا عبدالله الحسین (ع) به حضور ایشان آمد و عرض کرد؛ یا ابا عبدالله وقت نماز است و ما دل مان میخواهد برای آخرین بار نماز جماعتی با شما بخوانیم
حضرت نگاهی به آسمان کردند و تصدیق کردند که وقت نماز است، نقل است که فرمودند:” ذکرت الصلوه… جعلک الله من المصلین…”
امام حسین (ع) در آن هنگامه جنگ در کربلا چنین نماز خوفی خواندند، نمازی که اوج بندگی خدا و اخلاص را به نمایش گذاشت، اما وضعیت خاصی داشتند، زیرا چندان از دشمن دور نبودند.
اما آن عدهای که میخواستند دفاع کنند نزدیک ابا عبدالله ایستاده بودند و دشمن بی حیای بی شرم حتی در این لحظه هم آنها را راحت نگذاشت و در حالی که ابا عبدالله مشغول نماز بود.
دشمن شروع به تیراندازی کرد، دو نوع تیر اندازی: هم تیر زبان که یکی فریاد؛ حسین! نماز نخوان نماز تو فایدهای ندارد، تو بر پیشوای زمان خودت یزید یاغی هستی، نماز تو قبول نیست! و هم تیرهایی که از کمانهای معمولی شان پرتاب میکردند.
در این شرایط یکی دو نفر از اصحاب ابا عبدالله (ع) که خودشان را برای ایشان سپر قرار داده بودند، روی خاک افتادهاند، یکی از آنها سعید ابن عبد الله حنفی به حالی افتادند که وقتی نماز ابا عبدالله تمام شد، دیگر نزدیک جان دادنش بود.
آقا خودشان را به بالین او را رساندند. وقتی به بالین او رسیدند، او جمله عجیبی گفت: «یا اباعبدالله! اَوفیتُ؟» آیا من حق وفا را به جا آوردم؟ مثل این که هنوز هم فکر میکرد که حق حسین آن قدر بزرگ و بالاست که این مقدار فداکاری هم شاید کافی نباشد.
این بود نماز حضرت ابا عبدالله (ع) در صحرای کربلا