سلام از مطب دکتر تا تو کوچه و خیابون اول خودم همین امشب یاد یه خاطره هایی افتادم
عاغا من رفتم دندون پزشکی اونجا لثم خونریزی کرد نشد که بشه بلند شدم روپوشم خونی بود ( مثل تو فیلم ساختمان پزشکان ) همه تو نگاشون ترس بود اینجوری بعد این ک پایان ماجرا نبود دهنمم کج شده بود به خاطر بی حسی از مطب اومدیم بیرون تو خیابون قدم زنان عاغااا همه فکر میکردن من سکته کردم انقدر با ترحم نگام میکردن اینجوری معلوم نیس چه فکرایی درموردم شد اونروز حتی بهم خندیدن😂 یادمه نمیتونستم آبمیوه بخورم از گوشه دهنم میریخت