عصر با مادر سوهر و خواهر شوهر و شوهرم بیرون بودیم شوهرمم اومد بعد پسرم اومد گفت ای مامان خیلی دوستت دارم شوهرم گفت مادرتو بیشتر دوست داری یا زن ک بگیری اونو. مادرشوهرم گفت معلومه زنش بیا تو برا من چکار کردی مجرد بودی هرچی میگفتم بیا خونه هی تو خیابونا بودی الان تا دنیا بهت میگه بیا فرار میکنی جلو دستش منم هی میخندیدم بعد شوهرم گفت ن مامان بخدا من تو رو دوست دارم نه دنیا رو منم با ی حالت شوخی ی سبد دستم بود بردم بالا ک مثلا بخندیم بعد ساکت شدیم و شوهرم رفت چند قدم اونورتر منم رفتم پیششفت ک اینطور و میخندیدم بعد گفت شیت روانی تو باید اونجا میگفتی بله ک باید مادرتو دوست داشته باشی هیچ اینطور نگفتی سبد بلند کردی بزنی بهم تو چ خری هستی من فقط مادرکو دوست دارم و دردش تو سرتو منم گفتم درد منم ب تو درد هیچکسو ب من ننداز و برگشتم خونه بعد 5 دیقه اومد و گفت منم میدونم چطور با خونوادت رفتار کنم تو ناحیه تناسلی مم نیستی منم گفتم زیاد ب خودت میبالی اول ببین داری بعد بهش ببالبعد گفت تو ک س و هستی ک اینجوری حرف میزنی. تو چ ن ده هستی منم چون بار قبل ک این فوشارو داده بود ازش قول گرفته بودم تکرار نکنه خیلی عصبی شدم و گفتم الان اینطوره من میرم خونه پدرم و اومد در رو قفل کرد انگشتشو فشار دادم ک جلومو نگیره پرتم کرد بعد انقد زد تو سرم و چک زد تو گوشم الان آثارش هنوز زیر گردنمه منم چون با خونه پدر شوهرم همسایه ایم داد زدم ک بیان منو نجات بدن. اونام اومدت و پشت پسر خودشونو گرفتن و گفتن تو جیغ میزنی. شما کتک بخورین چکار میکنی؟ جیغ نمیزنی کمک نمیخای؟
بعد زنگ زد ب پدرم ک بیا دخترتو ببر نمیخامش منم ب پدرم گفتم نیا فردا شکایت کنه میگه خودش دخترشو برده ولی مامانم دلش تاب نیاورد و امد. این بیشعور شوهرم همه کاسه کوزه ها رو سر من شکوند پیش همه و منم ی تصمیم گرفتم ک طلاق بگیرم و پسرمم با خودم ببرم بهترین زندگی رو بسازم باهاش بنظرت چطوره تصمیمم