اخ اخ اینو تعریف کردی یاد داستان خودم افتادم من با یکی دوست شده بودم خیلی سال پیش بعدش اصلا رابطه مون جدی نبودش در مرحله اشنایی بود حتی نمیشد بهش دوستی گفت .بعد خودشم خجالتی بودش گفت ممکنه زیاد نتونم باهات راحت باشم گفتم اشکال نداره من هم خجالتی ام. رفتیم سرقرار نشستیم . اصلا حرف نیمزدهمش ب ساعتش نگاه میکرد . ی لحظه پاشد منو ی نگاه کرد بعد نشست بعد گفتم جایی میخوای بری عجله داری؟ گفت ن .هرچی میخواستم سر بحث رو باز کنم محل نمیداد.دو دیقه بعدش کیفشو برداشت رفت گفت میرم دستشویی .من شک کردم گفتم دستشویی رقتن ک دیگ کیف برداشتن ندارع . پنج دیقه بعد اس داد داییم تو اتاق عمله حالش بد شده خیلی ببخشیدا شرمنده .نگو منو پیجونده بوده دقیقا هم همون روز رو پروفایلش عکسای عاشقونه میزاشت حتی یبار بهم پیام داد و گفت دوستت دارم ولی مجبور شدم . چرت میگفت کلا.ولی خیلی دلم شکست تلافیشم سرش دراوردم.