دیشب ما رو برد دور بزنه بچه بیقراری میکرد. حالمون خوب بود گفتم بحث نکنیم .تو کوچه خواهرش دید با نامزدش زنگش زد چرا تحویل نمیگیری ما پشت سرت هستیم از ماشین بیا پایین با ما بریم دور بزنیم بدون اینکه به من بگه. واقعا ناراحت شدم .بعد قیافم دید گفت چرا ناراحتی بخاطر مامانته چون مامانم مریضه. خلاصه چیزی نگفتم خواهرش اومد سوار شد و رفتیم یه جا شوهرم وایساد برای شوهرش یه ست لباس خرید🙄 از اون ور بچه بیقراری میکرد این یک ساعت طول داد ما تو ماشین .اعصابم خرد شد حالم خرابه مامانم بخش کرونا بستریه کلی مریضی دیگع هم داره قند فشار ... میخواستم یه دور بزنیم .آخه میگید سیاست سیاست چجوریه آخه من همیشه کنار میام و ساکتم ولی آخه اینهمه توجه شوهرم و اینکه همش‌می خواد خود ش به این خواهرش بچسبونه چیه
همشون همینن
کلا براش همه کاری میکنه زایمان کرده بودم بجای اینکه بیاد پیش من تو اتاق جدا پیش خواهرش میخوابید من التماسش میکددم حال روحیم خوب نیست بیا پیشم میگفت زشته .آخه مامان و خواهرش اومدن پیشم مثلا کمک اونم سه ماه 😐
خب اونم خواهرشه خب حسود نباش
چه برادر خوبیه ها خداحفظش کنه
یکی دوبار قهوه ایش کنی میفهمه
من یبار خواهرش مهمونم بود شوهرم کمکم نکرد بعداز مهمونی باهاش قهر کردم کفتم دفعه بعدی تو مهمونی کمکم نکنی منم دست به هیچی نمیزنم از بعداز اون خودش دیگه میاد کمکم
والا مگه ما زنا رو شری گرفته
همشون همینن بعد ازدواج انگار خواهر برادر همدیگر پیدا کردن ،نامزد منم همین آبجیاش دیدنی خودش هلاک میکنه الان از صبح آبجیش خونشون بگو آقا یه زنگ زده فقط صبح یه پیام داده همون تصمیم گرفتم آخر شب پیام داد جوابش ندم انقدر از دستش کفریم هر وقت اونا پیششن از خودش در میاد
باهاش سرسنگین بدجوووور شو
شوهر منم این شکلیه من دیگه عادت کردم
چقد بعضی مردا حرص میدن زنای بدبختشونو😐
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
