شوهرم یه کارگر داشت ۳ ماه پیشش کار میکرد یکم صمیمی شدن .یه شب شام دعوتش کرد مجردی خونمون چون خانوادش یه شهر خیلی خیلی دورن .بعد این کارگره میره شهرشون .و بعد چند روز شوهرم میاد خونه میگه زنه فلانی بهم زنگ زده کلی احوال پرسی گفتم وا چرا؟گفت نمیدونم یه چند روز رد شد دوباره گوشیش رو دیدم گفتم کیه گفت همونه ذخیرش کن زنگ زد جواب ندم منم عصبی شدم گفتم زنگ زد بده من .میگ شوهره هم هست باهام صحبت میکنه هربار زنگ میزنه