مادرشوهرم زنک زد گفت مهلا (خاهرشوهرمه)خونه خاهرشوهرش بوده رفتن برای خوندن ارثیه که خاهرشوهر خاهرشوهرشم اونجا بوده ی شوخی کردن همون شوخی جدی شده و باعث بحث شده و دعوا شده و کتک کاری کردن به زور شوهرا جداشون کردن
گفتمحالا چیکارشده مامان جاییش شگسته ،جاییش دررفته، گفت نه فقط موهای هم روکشیدن ولگد زدن گفتم شماازکجا میدونی درهمین حد بوده گفت دخترش گفته😐 گفتم چه کاری ازدست مابرمیاد گفت هیچی عروس دستت دردنکنه دیشب اتفاق افتاده بعدش گفت عروس قله نمیاین☹️گفتم تصمیم نگرفتیم بعد گفت سلامبرسون وخدافظ😐
مادرشوهرم الحمدالله خیلی خوبه هرچی اتفاق میفته زنگمیزنه تعریف میکنه دیگه نیازی نیست من بپرسم چه خبر