خيلى زياده چطور بگم
همش از كمالات و جمالات خودش تعريف ميكنه
همش از شوهرم تعريف ميكنه كه كلى مواستگلر داشت و دختر رييس جمهور ميخواست زنش بشه!
همه اين حرف ها رو جورى ميزنه كه بدر بگه و ديوار بشنوه
همش ميخواد از همه كار ما سر در بياره،ولى خودش كوچيكترين چيزا رو از ما مخفى ميكنه
تو همه كارها و حرفها و هرچى كه فكر كنيد نظر ميده
از شوهرم توقع مالى داره در صورتى كه اصلا احتياج نداره
پشت سرم گوش شوهرم و پر ميكنه تا حرف منو گوش نده
همش از من ايراد ميگيره كه چاقى،چقدر غذا ميخورى،چرا لباس ميخرى،چرا لباس نميخرى،چرا ميرى آرايشگاه،چرا نميرى
و....