😹😹😹😹😹😹😹😹😹😹😹
من کلاس اول دبستان بودم مدرسمون یه انباری مانندی داشت که ما همیشه فک میکردیم یه دست بریده توشه و پر از النگوعه
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦
یه روز از مدرسه برمیگشتیم میخواستیم زنگارو بزنیم فرار کنیم زنگو زدم دوستام در رفتن بند کیفم گیر کرد به دسته در و دستگیر شدم
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
یه روز ورزش داشتیم یه سنگ برداشتم همینطور پرت کردم اونور دیوار مدرسه نگو یکی داشته رد میشده بوده خورده بود تو سرش،سرش شکسته بود اومدن تو مدرسه نگم چی شد دیگه😂😂😂😂