الان که این سوالا پرسیدی تمام تصورات بچگیمو یادم رف به ابلفضل
زیر 4 سال که ازیه وررودخانه بابام منو برد اون سمت
سنم فکر کنم ۴ بود با خالم سوار یه خر سفید شده بودیم😂
خاطراتی که همراه با یک هیجان قوی مثل ترس یا شادی باشه توی ذهن پررنگ تر میمونه
من همین دیروزم یادم نیست چطور گذشت
فکر کنم ۳ یا ۴ خونه قبلیمون که خواب بودم از خواب پاشدم بعدازظهر بود مامانم با هویج تو دستش اومد خونه
بچه بودم خونه دوستم مادرش خربزه دادبهمون خوردیم وقتی برگشتم دوستمم باهام اومدبه مامانم گفت خاله خاله مابزخر خوردیم.😍😍دقیقا عین یه فیلم ازجلو چشمام ردشد یادش بخیر
من ۱۹ ماهم بوده اومدیم خونه جدید برف می اومده😳☘
۲ ساله بودم بابام حالش خوب نبود توی اتاق درازکشیده بود بعدش هم...
۳سالم بود ک سرویس مدرسه ی خواهر برادرم رو یادمه و یه شب مهمانی رفتن خونه ی عموم ک تو کوچه بچه ها بازی میکردن...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
41 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
