4 سالم بود از حموم اومده بودم بابام بستنی گرفته بود من ماله ابجیمم خورده بودم😐😁😂
۲سالم بود.
مامانم بعد از زایمان آبجی کوچیکم از بیمارستان اومده بود من گریه کردم که خودت منو ببر دستشویی اونم حسابی کتکم زد
وااای
دو یا س سالم بود فکرکنم
از چهارسالگی خیلی خاطرات یادمه
تازه یه عکس مال سه ماهگیمو هروقت میبینم به مامانم میگم من اینجارو یادمه😐🤣
نمیدونم چرا اون لحظه رو حس میکنم
۵
فکرکنم‌سه سالم بود
پی پی کرده بودم
خواهر بزرگم داشت پام رو میشست
بعد صدای ماشین سنگین اومد ترسیدم
فکرکنم برای همین یادم مونده
نه من خودم برای مامانم تعریف کردم و کلی هم تعجب کرده که چطور یادمه قشنگ تصویرش یادمه که چقدر برای برفا ذوق می کردم با پا می کوبیدم روشون پله سنگی جلوی خونه یادمه لباسام یادمه دیگه اونا رو که نشنیدم☘
بچه بودم داشتم می می میخوردم یه زنبور از بالای سرم رد شد. خواهر برادرمم داشتم تو حیاط بازی میکردن بدو بدو میکردن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
