مادر شوهرم خودش اجازه نمیده من اونجا زیاد کار کنم مثلا بخوام ظرف بشورم بزور میاره منو میگه بشین من خودم میشورم هرکار کنم نمیزاره 🤭ولی با جاریم چون برادر زادشه راحته دیگه اون بخواد کار کنه جلوشو نمیگیره
و ایشون ب شدت لجش میگیره ک چرا من کار نمیکنم🤭😐😐😐
چند روز پیش خونه مادر شوهر نشسته بودیم یهو گفت برای اون یکی پسرت زن پیدا کردم اینقدر کاریه دیگه نمیزاره دست ب سیاه و سفید بزنی 😒( با حالت کنایه)
بعد مادر شوهرم بهش گفت حالا تو پاشو امشب شام درست کن ببینم تو هم زرنگی یا نه 😏
گفتم میخوای من درست کنم؟ گفت ن تو بشین خودش درست میکنه 😅
جاریمم پا شد رفت درست کنه چند دقیقه بعد اومد بمن گفت پاشو بیا برنج درست کن 🤨
من😐
اون😒
بعد مادرشوهرم گفت من بتو گفتم تو ب یکی دیگه میگی؟ اونم گفت من خورش درست میکنم اونم برنج بزاره پس چییی؟🤨
من فقط نگاه😐😐😐
چرا اینجوری میکنهههههه؟ میخواستم بگم بشین بابا خودم همشو درست میکنم مگه چیه ی شام درست کردن 😐
فقط اونجایی ک مادر شوهرم گفت ظهر برنج زیاد گذاشتم هنوز هست نمیخواد😂😂🤣🤣
من مادرشوهرم خودش چیزی بگه حتما انجام میدم ن با کار کردن اونجا مشکلی دارم ن منتی هست اونم مثل مادر خودم ولی خب خودش واقعا اجازه نمیده از کارای جاریم واقعا ناراحت میشم این ی نمونه کوچیکش بود بخوام بگم ی کتاب میشه 😶 دلم میخواد کلا با این موجود قطع رابطه کنم 😐زبونشم هزاران هزار متره