دوتامشکل دارم هرکاری میکنم نمی تونم ازفکرشون دربیام دم صبح خواب دیدم هستم پاکستان🙄دیدم دانشجوهای ایرانی میزنن میرقصن که مسول دانشگاهشون اومدبرخوردکنه من نظاره گربودم یهوشنیدم میخوادانفجاربزرگی رخ بده شروع کردم دویدن ودورشدن اینقدرگریه کردم که صدام درنمیومدبعدش فهمیدم بمب روکه خیلیم بزرگ بودخنثی کردن پیش روم شهررودیدم باآپارتمانای بلندسفیدانگاربالاشهرشون بودگفتم ازاین قسمت برم شایدمیخواستم برگردم ایران نمیدونم توخواب انگارتورختخوابم بایه نفرخوابیده بودیم کنارهم من الان مجردم بعدیه جایی مثل خوابگاه میرفتم چندتاتخم مرغ جمع کردم گیجم الان😅