عصری من پایین خونه مادرشوهرم بودم براشون مهمون آمد من لباسم نیم آستین بود ولی چادر سرم بود.خلاصه مهمونا اومدن من چایی ریختم نشستم هی اشاره میکنه به گردنش نگاه کردم یکم شالم رفته بود گردنم دیده میشد..باز اشاره میکنه با چشماش به دستام.عجب گیر کردم من 😐😂بلند شدم اومدم بالا خداحافظی کردم.
نمیدونستم ناموس برادرشوهرم هستم😐
حالا انگار با یه ذره گردن من یارو میخواست تحریک بشه🤢یا یه ذره دست خخخ..عجب دنیایی دارن این مردا..
راستی شوهرم بیمارستانه پاش شکسته دعا کنید زود مرخص بشه😘