2737
2734

بچه ها من اول ازدواجم ازم متنفر بودن چون شوهرم ازدواج اولش بود ولی من ازدواج دومم... 

ولی حالا عاشقم شدن...چون جواب همه کنایه‌ها و بدی‌ها رو با سکوت و محبت دادم...کسی مثل من هست ؟ از تجربه‌هاتون بگین ...شاید برای بقیه درس خوبی باشه...

نخستین‌بار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همه‌چیز و همه‌کس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهی‌ها و تصاحب‌ها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام می‌کنم.این است نظام عشق؛ هیچ‌ بودن...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

اول خوب نبودن بد هی خوب شدن هی بد شدن شما هم خوشبین نیاش

اگه فکر میکنی از من بیشتر میفهمی حق با شماست لطفا با بحث نه اعصاب خودت رو بهم بریز نه من رو چون نه من متقاعد میشم نه شما با تشکر از کاربران فهبم
2728
من و دقیقا روش شمارو انجام دادم  و الان خوبیم کاملا

واقعا به نظرم خانومی و بی‌تفاوتی چاره اینجور مشکلاته...

نخستین‌بار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همه‌چیز و همه‌کس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهی‌ها و تصاحب‌ها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام می‌کنم.این است نظام عشق؛ هیچ‌ بودن...
من که هرچی محبت میکنم فایده نداره واسه گرفتاری هاشون فقط زنگ میزنن اما دیگه واسه تفریح وکاراشون آدم ...

اشکال نداره دوستم ...بی‌تفاوت باش و زیاد آفتابی نشو ...ایشالله درست میشه

نخستین‌بار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همه‌چیز و همه‌کس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهی‌ها و تصاحب‌ها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام می‌کنم.این است نظام عشق؛ هیچ‌ بودن...
2738
اول خوب نبودن بد هی خوب شدن هی بد شدن شما هم خوشبین نیاش

اره البته با این‌تیپ خانواده شوهر باید فاصله رو همیشه حفظ کرد و هیچوقت نزدیک نشد...ولی وقتی می‌بینی با احترام رفتار کنی...من الان هم یه  فاصله‌ای رو حفظ می‌کنم 

نخستین‌بار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همه‌چیز و همه‌کس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهی‌ها و تصاحب‌ها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام می‌کنم.این است نظام عشق؛ هیچ‌ بودن...

منم ازدواج‌دومم بود پسرمم ۱۱ سالش بود شوهرم ازدواج‌اولش بود و‌خداییش از همه نظر اوکی بود . از روی ناچاری اومدن چون میدونستن پسرشون بین من و خانواده اش منو انتخاب میکنه ولی الان جوری پشتیبان منن که شوهرم حسودی میکنه

 « فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم شکم‌هایتان از حرام پر شده و بر قلب‌هایتان مُهر خورده است.»  امام حسین علیه السلام
اره البته با این‌تیپ خانواده شوهر باید فاصله رو همیشه حفظ کرد و هیچوقت نزدیک نشد...ولی وقتی می‌بینی ...

خیلی محبت کردم حتی کمک کردم دلسوزی کردم محبت کردم خدا شاهده هیچوقت بی احترامی نکردم اما ببخشید احمق ها نفهمیدن یا نخواستن بفهمن 

من هم شدم عینا خودشان 

اگه فکر میکنی از من بیشتر میفهمی حق با شماست لطفا با بحث نه اعصاب خودت رو بهم بریز نه من رو چون نه من متقاعد میشم نه شما با تشکر از کاربران فهبم
اتفاقا عزیزم منم همین قصد را دارم ک دیگه زیاد آفتابی نشم اما خیلی دلم شکسته از دستشون

میدونی خانواده شوهر من یه درس بزرگ بهم دادن که دیگه هیچوقت منتظر محبت نباشم و یاد گرفتم مهرطلبی رو کنار بگذارم...

نخستین‌بار که عشق به سراغم آمد ادعای مالکیت جهان را کردم و همه‌چیز و همه‌کس را متعلق به خود دانستم. امروز که تهی از خودخواهی‌ها و تصاحب‌ها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام می‌کنم.این است نظام عشق؛ هیچ‌ بودن...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز