به حال خودم افسوس میخورم
اه
امروز با مامانم رفتیم بانک کاراشو انجام بده من پشت صندلی مامانم دور از مردم وایساده بودم کنار اسپیلت😐 بین صندلی که مامانم روش نشسته بود تا من به اندازه دونفر فاصله بود یکی از کارمند های بانک از اون پشت اومد بیرون زل زد تو چشمام با سرعت اومد طرفم از همون وسط رد شد یه جوری نزدیک شد دستاشو باز کرد که بهم بخوره من اول قصدشو نفهمیدم اما زود کنار کشیدم اونم دستشو زد به دستم به سرعت رفت از بانک بیرون😣
واقعا عصبی شدم موقع برگشت دقیقا داشت همون حرکتو میکرد اما من کلا فاصله گرفته بودم دیگه نذاشتم کثافط هیز به قصدش برسه اماخیلی عصبی بودم من وقتایی که عصبی میشم و کاری ازم برنمیاد بعض میکنم😟 دلم میخواست زیر پایی کنم بیفته مردک بیشعور اما از مامانم خجالت کشیدم بعد رفته بود اون پشت نگاه میکرد داره حالم بهم میخوره شاید واستون عجیب باشه که چیز عادیه این رفتارا
اما من نمیتونم تحمل کنم من همیشه سعی کردم خوبی هارو ببینم اینقدر سرگرم درسام که زشتی و کثافط کاری های دنیا واسم قابل تحمل نیست
چرا اینطوری میکنن چه هدفی داره به چه میرسن یه دختر که پوشش هم مناسبه تیپم دانشجویی بود مقنعه بلند و... 😐 چرا اینقدر کثیف شدن ملت
اینطور مواقع باید چه عکس العملی داشت؟
واقعا نمیدونم 😑
مطمعنا واسه همه پیش اومده که از عمد خودشونو میکشن به طرف باید چیکار کرد؟
راستش من اینطور مواقع دهنم کار نمیکنه دستم کار میکنه با دست یا آرنج دقیقا میکوبم همون قسمت که داره نزدیک میشه که بیشتر هم شکم طرفه اونم که از خودش شک هست سریع میره😐
من چشم و گوش بستم به خدا راهنماییم کنید😂😐