سلام.چون دلم خیلی گرفته و نمیتونم با آشناها درد دل کنم اینجا تایپ میکنم شاید آروم شم.بچه هم شیر میدم حس میکنم به خاطر اون بیشتر حساس شدم قبلا پوستم کلفت تر بود در مقابل این بی احترامیا.چون بچه شیر میدم خیلی گشنم میشه و وقت صبحونه خوردن و عصرونه و اینا ندارم.فقط نهار میخورم و شام.بعد شوهرمم سر این دو وعده خونه.همش بهم میگه چقدر میخوری اونم با لحن بد.امروز سر نهار سرم داد زد پاشو بچه رو بگیر چقدر غذا میخوری دلم خیلی شکسته.تازه من خیلی کم توقعم و با اینکه بچه شیر میدم هیچ چیز اضافی نخواستم همین نهار شام معمولی
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم…گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️
بگو ازاین ب بعد کمتر غذا میخورم توهم برو به فکر خرید شیر خشک بیفت چون نمیتونم قد خودمو بچم غذابخورم
ممنون میشم برای مامان شدنم یه صلوات بفرستید دوست مهربونم❤ سلام دردانه ی قلب مادر ، عزیز مادری که هنوز مادر نیست. کوچک دوست داشتنی ام ،هرروز و هرشب چشم انتظار آمدنت هستم .من هیچگاه از این انتظار خسته نخواهم شد و با تمام وجود بی تاب لحظه ای هستم که در وجودم جوانه خواهی زد . دلبندِ شیرینم ، تو بی تاب من نیستی؟ برای آغوش مادرت بی قراری نخواهی کرد؟ بیا و مرا از این انتظار نجات بده . حال که هنوز نزد خدایی ،از او بخواه تورا به آغوش من برساند . به او بگو مادرم دلواپس دیر به آغوشش رسیدنم است...ای تمام هستیِ من ... اکنون حتی نمی دانم با کفش های صورتی می آیی یا آبی ، اما بی نهایت دوستت دارم