شوهرم و من به مشکل برخوردیم
اومدم شهرمون شوهرم تهران سرکاره
ولی شنبه داداشم میخواد بره تهران سرکار
شوهرم گفتع باهاش برگردم
اما نمیخوام برگردم
چون تا ۷ شب سرکاره بعدم که میاد یا میخوابه سرش دائم توگوشی هست و یک ساعت هم بیشترتلفنی با دوستاش حرف میزنه و همش دراز کشیده و خسته است
با کوچکترین بحثی روزها بامن حرف نمیزنه و عین مجسمه تو خونه ایم
همیشه هم منو مقصر میکنه و خودش رو پاک و منزه میدونه و بی تقصیر.
اگه باهاش هم حرف ک میزنم مشکلات رو میگم که دیگه تکرار نشه فقط همون لحظه اس و دوباره تکرار میشه
میگم با دوستت در ارتباط نباش بدتر سفت چسبیده بش
توی کاراش مشورت نمیکنه باهام
نمیدونم چکار کنم
اینبار تصمیم دارم برنگردم ببینم میخواد چکار کنه
یک هفته اس اومدم شهر خودم با داداشم ( داداشم مجرده اونم محل کارش تهرانه)
این یک هفتع یکبار با من زنگ یا پیام نزده
زنگ میزد بعد سلام خوبی گوشی رو بده دخترم( یکسال و نیمش) از غصه من اینجور میکرد...