2733
2739

دختر ارومی بودم جوری که همه فامیل دوستم داشتن سخت کار میکردم هم کار خونه هم وسایل بافتنی درست می کردم واسه فروش پسرای زیادی پیشنهاد دوستی میدادن ولی خیلی از برادرهام و پدرم می ترسیدم قبول نمیکردم تا گذشت و گذشت بیست سالم شده بود خواستگارهام هر روز بیشتر میشود 

خدایا کمکم کم تا با مشکلاتم بجنگم خدایا من تنها تو را دارم پناهم باش    برام دعا کنید 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه گوشی نوکیا داشتم دقیق یادمه ماه رمضان بود یه پسر خاله داشتم که خیلی صمیمی بودیم مادرم خودش بزرگش کرده بود چون مادرش فوت شده بوده دختر پسر خاله ام اس داد پری کارت دارم  منم جوابشو دادم چیکار داری گفت داداشم شماره تورو از من خواسته باهات کار داره منم چند باری گفتم ن بهش نده اگه کاری داره به تو بگه گفت ن گفته باید خودم بهش بگم اخرش گفتم باشه بده 

خدایا کمکم کم تا با مشکلاتم بجنگم خدایا من تنها تو را دارم پناهم باش    برام دعا کنید 
2728

ساعت ده شب بود اس اومد سلام پری خانم خوبی منم  با وجود اینکه میدونستم اونه گفتم شنا خودش و معرفی کرد گفتم کاری داری گفت اره شارژ داری جوابمو بدی منم خیلی بدم اومد از حرفش گفتم اره بگو گفت یه نفری میخواد بیاد خواستگاریت  منم گفتم خوب بیاد به شما چرا گفته گفت میخواد اول یه چیزای بدونه خودش بعدش از مدرک تحصیلی و اینا یه کم پرسید راستی یادم رفت بگم من این پسرو زیاد نمیشناختم چون زیاد ندیده بودمش دانشجو بود و هربار ما میرفتیم نبود خونه 

خدایا کمکم کم تا با مشکلاتم بجنگم خدایا من تنها تو را دارم پناهم باش    برام دعا کنید 

بعد از چندتا سوال منم گفتم میشه بگین کی هستن گفتم خودم منم جواب ندادم چند دقیقه ای بعدش اس داد چیه از من خوشت نمیاد این حرف هارو همش با پیام میگفیتم  گفت خانوادم خیلی دوستت دارن میخوان بیان خواستگاریت منم به خواهرم گفتم میخوام بلهاش حرف بزنم خودم پدرو مادرم نمیدونن گفت اگه نظرت مثبته تا بگم بیان من هنوز جواب ندادم به پدرم خواستم اول نظر تورو هم بودنم گفتن باید فکر کنم بعدش اس داد اگه میشه زود فکر کن چون من باید برگردم سر خدمت سرباز بود دو سه ماهی مونده بود سربازیش گفتم باشه فردا بهت خبر میدم

خدایا کمکم کم تا با مشکلاتم بجنگم خدایا من تنها تو را دارم پناهم باش    برام دعا کنید 

اون شب تا صبح با خدا حرف زدم از خوشحالی داشتم گریه میکردم چون خانواده ای خوبی بودن همه قبول شون داشتن پسره رو زیاد نمی شناختم ولی خانواده شو قبول داشتم گفتم خدایا جواب تمام سختی های که کشیدم و دادی با گریه به هق هق  خدارو التماس میکردم قربون خدا میرفتم   صبح ساعت ده بود یه اس بود دیدنم اونه نوشته گلم منتظر جوابم پس چیشد امشب نتونستم بخوابم من گفتم جوابم مثبته 

خدایا کمکم کم تا با مشکلاتم بجنگم خدایا من تنها تو را دارم پناهم باش    برام دعا کنید 
2738

گفت پس گلم میخوام یه مدت باهام حرف بزنیم من وتو همدیگرو خوب نمی شناسیم تا باهم اشنا شیم منم قبول کردم اصلا خانوادم خبر نداشتن خیلی ادم با ادبی بود و سرزبون دار بود حرفاش دلمو میلرزوند پیام بازی شروع شد ده رکزی مرخصی بود شب و روزم شده بود باهاش حرف زدن شب تا صبح یواشکی پیام دادن خیلی زود عاشقش شدم جوری که خودم باورم نمیشد برگشت سربازی گوشی برده بود یواشکی بعضی شبا اس میداد اینم بگم تواون دو سه ماه شارژ میفرستاد بدون اینکه من بگم پول میفرستاد بزور شماره کارتمو گرفته بود اون چند ماه من رو ابرا بودم 

خدایا کمکم کم تا با مشکلاتم بجنگم خدایا من تنها تو را دارم پناهم باش    برام دعا کنید 

یه روز پدرش اومد خونه امون رسما واسه خواستگاری گفت تا پسرم بر میگرده شما فکر اتون بکنید من دیگه واقعا عاشقش بودم اگه دو روز اس نمیداد اروم و قرار نداشتم گریه میکردم گذشت و گذشت یه اس داد خانمم بیست روز اضافه خدمت دارم منم زنگ زدم شروع کددم گریه کردن گفتم دیگه طاقت دوریتو ندارم توروخدا برگرد گفت گلم صبر کن بیست روز چیزی نیست زود میگذره  

خدایا کمکم کم تا با مشکلاتم بجنگم خدایا من تنها تو را دارم پناهم باش    برام دعا کنید 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز