2737
2739
عنوان

میترسم

112 بازدید | 15 پست

من تقریبا یک سال و خورده ک ازدواج کردم ولی ی مشکل بزرگ دارم اونم اینکه شوهرم ک بره سرکار دیگه میترسم بخابم

یعنی هر روز ۷ صبح بیدار میمونم تا وقتی برگرده

بخاطر همینم کل روزم کسل و خستم

کمک کنید چیکار کنم واسه این مشکلم کسی مثل من بوده؟

الان از بیخوابی چشمام داره تار میبینه😔😔


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

اخییی عزیزم خیلی ناراحت شدم...🙁😕به خدا توکل کن شب قبل خواب آیت الکرسی بخون چیزی نمیشه تا دعات بالا سر شوهرت باشه انشالله چیزی نمیشه بسپارش بخدا... قبل خواب همه فکرای منفی و چیزایی ک باعث میشه از خواب ببری بزار کنار به دلت بد راه نده

😾✊🏻پر و بال بهت دادم معنیش این نیس که خیلی بالایی 😾نوار بهداشتیم بالداره ولی اون پایینه 😸👋🏼💋

نترس عزیزدلم.

ترسی ندارع ک اگ جنو زامبیو هرچیزع دیگه ای هم باسه بیاد خونتون نگران نباش شوهرت کااری نمیتونه بکنخ

فرقمون اینع که:                                                                    شما بلاک بازی میکنین؛ ما پلاک بازی         آرع فرقمون زیادع...🤘🏿👑
2738
از همون مجردیام فوبیای تنها خابیدن داشتم

یکم فکر کن ببین ریشه تو بچگیت داره ترست؟اگه آره باید بری روانشناس...

اگه نه باید بگی از چی مثلا اجنه چه میدونم فضاییا چه میدونم دزد؟بگو چی کامل

اگه از اینجور چیزا میترسی وقتی میخوای بخوابی تلویزیونو قدری که صداش اذیت نکنه روشن بزار دو سه باز بخواب بعد عادت میکنی

یا مثلا درو قفل کن

قبل خواب با خدا حرف بزن

قطره گیاهی تنظیم خواب بخور یا رو بالشت گلاب بریز قبل خواب چند قطره

از موجودات ماورایی😅

منم مث توام،کسی نمیتونه درکمون کنه من ب شوهرم میگم میخنده میگ هیچی وجود نداره ولی من دوبار از خواب بیدار شدم یکیشون و دیدم، ازرهمون موقع اینطوری شدم، همشم تقصیر شوهرمه، انقدددر ک بعد ازدواج ازین اراجیف تعریف کرد، وگرنه خدا شاهده من مجردی خونه مجردی داشتم تنها میخوابیدم با چراغ خاموش تازه

در زندگی از تصور مصیبت های بیشماری رنج بردم که هرگز اتفاق نیفتادند...
دستت درد نکنه الان ترس منو بیشتر کردی

نه منظورم چیز دیگه ای بود، منظورم این بود تا وقتی شوهرم این توهمات و تو کله ی من نکرده بود من تنها شبای طوفانی با چراغ خاموشم میخوایبیدم و هیییچ خبری هم از موجود خاصی نبود، اما چون اون من و ترسوند، ذهن من خودش توهم ساخت، یکی دو بار ب شوهرت بگو یواش از خونه بره بیرون، تو نفهمی، بعد ک بیدار شدی میبینی تنها تو خونه خواب بودی و هیچ چیزی هم وجود نداره، من چند بار اینکار و کردم و بهم ثابت شد اون چیزا تو مغز ادمه، ن واقعیت

در زندگی از تصور مصیبت های بیشماری رنج بردم که هرگز اتفاق نیفتادند...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687