امروز رفته بود تو حیاطمون دسشوویی دخترم میترسه در دسشویی تو حیاطو ببنده میگه میترسم در قفل شه رگم هرچقد بش میگم خودم میام سراغت ب گوشش نمیره خاهرمینام خونم بودن پسر خاهرم دوسال از دخترم بزرگتره همینطور وایساده بود در دسشویی دخترمو نگا مکیرد واااای ک چ حالی شدم اخه من خیلی حساسم دخترمم ی سیلی زدم ک دیگه درو باز نذاره الهی بمیرم براش تقصیری نداشت