دوست نداشتم با کسی که خانواده م واسم انتخاب کردن ازدواج کنم....عاشق شوهرم بودم ولی اون هیچ حرفی نمی زد با اینکه منو میخاست منم چله برداشتم روز سی و نه مادرش اومد خونمون و گفت پسرم میگه دوساله عاشق دخترتونم و این شد که ما ازدواج کردیم و الان دوازده ساله زندگی خوب و خوشی داریم.