توی فامیل دوستان و اطرافیان.همه فکر میکنن علیرغم همه مشکلاتی که دارم.یه آدم موفق و خودساخته ای هستم.
ولی وقتی صادقانه بخودم نگاه میکنم از ته ته قلبم ازینی که هستم متنفرم و نمیخامش.
واقعا دلم میخاد عوض همه این سالهایی که زندگی کردم وتلاش کردم و به اینجا رسیدم چند نفر حسابی کتکم بزنن و خوردم کنن واقعا دلم میخاد خوردم کنن و صدای شکستنم رو بشنوم.دلم میخاد هم جسمم و هم روحمو خورد کنن.حالم از خودم از قضاوت شدن و از زندگیم بهم میخوره.خیلی وقته دلم میخاد یه جایی خدارو گیربیارم و باهاش یقه به یقه بشم که چرا فقط میخام بهم بگه چرا
یقه شو بانفرت نمیگیرم.با عجز و واموندگی میگیرم.