یچه ها دارم یه رمان ترسناک مینویسم. ترجیح میدم اتفاقاتش ترسناک باشه. تعریف میکنید خاطره هاتونو.؟
میخوام تو رمانم بنویسم. اون ایلماه جانم تگ کنین😂😂😍❤️
و واقعی
ما تو یه روستا یه خونه ی پدری داریم
خیلی عجیبه
تا حالا یه قتل و یه خودکشی ویه حادثه ی از مرگ برگشتن که منجر به معلولیت طرف شده
داخلش اتفاق افتاده
اونایی که یکم احساساتشون قویه
میان داخل خونه احساس سنگینی میکنن
و نمیتونن تو خونه بمونن
ترسناک ترین لحظه برا من اینه بعد از اینکه رفتم دسشویی و اومدم.نفر بعدی که میره یهو بیاد بگه نفر قبلی کی رفته بود دسشویی???? (شوخی)
ترسناک ترین شب زندگیم شب زایمانم بود که چهارنفر بودیم اتاق همه باجیغ میزدیم از درد فقط خدا صدا میزدیم ک فقط جونمو بگیره تا تموم شه دردمون انگار وسط جهنم بودیم عذاب میکشیدیم
خواهرم و پسرش که خدود 10 سالش بود یه بار سر شب محبور میشن از توی یه کوچه باغ رد بشن.دوتاییشون میشنون یکی داشت همش اسم خواهرمو صدا نیزد.از وسط درختا.خیلی ترسیده بودن.
گل گلدون پستت رو پاک کردی
توضیح میدی در موردش یکم؟
من دارم
مادربزرگ پدریم واسمون دعا گرفته بود خونمون‌بزرگ‌بود صدای دویدن تو خونه وقتی همه جا ساکت بود باز و بسته شدن خودبه خود در ورودی بهم کوبیدن در کمد تو انباری صدای خرناس و نفس نفس زدن کنار گوش منو خواهرم جو سنگین و بوی بد خونه بخدا قسم نه فیلمه نه دروغ نه خیال همش عین واقعیته حتی خالمم بهمون میگفت انباریتون مشکوکه جن داره انگار...خودمم بچه بودم رفتم محل اباداجدادیم تو یه خونه خرابه که از داخل کوچه توی خونه‌معلوم‌بود یه نفرو دیدم خیلی قد بلند و سیاه صورتشو ولی ندیدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
