داشتم بدنمو با تیغ شیو میکردم که بابام سرصبح گف بدو منم میخام برم حموم. زود بیا بیرون. باید برم سرکار. منم هول شدم و اومدم زودتر تیغ کاری کنم که زدم یک لایه پوست پامو به اندازه ی درزایی انگشت اشاره پوست پامو کندم. و پوستم افتاد روی زمین.
😢😢😢😢 نمیدونین چه خونی اومد.
یه پوست نازک ولی زیااااد کندم.
اه اعصابم خورده از بابام.
اه لعنت ب پشم .
لعنت ب زندگی