منو نامزدم ۳ساله با همیم ۱سالونیم باهم حرف میزدیم باباش نمیزاش ازدواج کنیم کلی بخاطرم جنگید تا بهم رسیدیم نامزدم پسر عممه قریبه نیس خیلی سختی کشیدیم واقعا دیوانه وار همو میخوایم من واقعاعاشقم دوس دارم از فکرش یکم بیام بیرون ولی نمیشه اصلا هرثانیه تو فکرمه ما از اول باهم بودیم روزا شبا اوایل هفته ای سه شب چهار شب پیشه من میخوابید بعد که نامزد کردیم حدودا هفته ای ی شب یا دوشب میرفت خونشون اونم به خواست مادر پدرش ی خانواده عقده ای و حسودو قدیمی ان دست نمیکشن ازش مادرش که افتضاحه انگار زنشه اس های عاشقانه میده به شوهرم شوهرم اصلا خوشش نمیاد تو ۱ ساعت ۱۵ بار زنگ میزنه همش میگه بیا خونه بیخیال نمیشه ۳ تا دیگه بچه داره به اونا اصلا نمیگه بیاید چون اونا مجردن هرشبم خونه دوستاشون میخوابن ولی اینو ول نمیکنن آخر نامزدم فوشش میده نشو میزاره رد تماس میگه خستم کرد باباش خیلی روانیه بهش میگن دیوونه همه با شوهرم دشمنه طرز فکرش جوری که میگه آدم نباید طرف خانواده زنش بره نباید به زنش رو بده نباید پیشه زنش باشه بعضی وقتا دعوا میندازن شدیدا که چرا همش اونجایی بیا خونه حتی باباش یبار قایمکی اومد خونه مارو باز کرد نامزدمو برد از حرص یا همش به من زنگ میزنن که بزار بیاد خونه حرفای نامربوط میزنن شوهرمم بعد اینکه دعوا میندازن میره ی هفته ده روز خونشون ولی خونشون عین دیوونه خونس نمیتونه بمونه باز میاد پیشه من عصابش خونشونو نمیکشه اصلا بعدشم باباش ۲۴ ساعته با نامزدم داره جنگو دعوا میکنه انگر ازش متنفره اون چیزی ک میخوام بگمو الان پایین میگم ادامشو 👇🏽
خا
خبب .لایک کن وقتی گذاشتی
خونواده خودت راضین هر شب بیاد پیشت؟!
تف ب زندگی
اینو میخواستم بگم که پولای شوهرمو بالا کشیدنو نمیدن همیشه سره این دعوا دارن نامزدمو از خونش انداخته بود بیرون نامزدمم گفته بود من دیگه اینجا نمیام اینقدرم بهم زنگ نزنید دیگ الان نامزدم ۲و نیم ماه بود قهر کرده بودوبهده اون یه عالمه دعوا های شدید کردن خونشون نرفته بود خونه ما میموند کلا دیگ باهم بودیم حالم خیلی خوب شده بود اخه من قبلا روحیمو کلا باخته بودم همش استرس که نره یوقت بهش عادت دارم کلا دیشب بردنش خونشون آشتیش دادن اصلا نمیرفت میگف دوس ندارم برم ولی بردنش از دیشب داغون شدم حالم اصلا خوب نیس باز شروع شد
دیشم نامزدم گفت تو پیاما که دیگ نمیتونه شبا بیاد پیشم حاله خودتم بد بود که از هم دور شدیم ولی اگه بیاد با دعوا میندازن نمیدونم چطوری تحمل کنم خانوادشو جوری که همش ازش پول میکشنو یاد میدن بهش که بامن نباشه زیاد حسادت دارن عروسی ام نمیگیرن پول داره باباش ولی دلش نمیاد عروسی بگیره و فقط کش میده داره میشه ۴ سال بلاتکلیفیم نامزدمم بیچاره خیلی عصبی شده فقط بگید دور از اون چیکار کنم
خب اگه موقعیتتون فراهمه واقعا بدون عروسی برین سره خونه زندگیتون پولشم برا خودتون بمونه اینطوری هردوتونم راحت میشین
اولش تایپ کرده بودم ک تا الان که بد جلوه داده بودی خوتواده نامزدتو😅
بهرحال عزیزم شرمنده و ببخشید :)
بنظرم با خونوادشون منطقی حرف بزنین
ظاهرا خودت خانواده لارجی داری .اگ خانوادت مشکلی ندارن و شوهرت میتونه امکانات زندگی رو فراهم کنه .برید ماه عسل بعدشم برید سر زندگیتون.ب اونا هم محل ندین.اگ اینجور پیش بره بدون شک نامزدیت بهم میخوره .مشخصه دارن کش میدن ک عاشقی از سرش بیوفته و بی خیالت شه
ارسال نظر شما
