رفتیم دور دور، مامان بزرگ پیرش هم تو ماشین ما بود نمیدونم چرا....... هرچی تند میرفت و ویراژ میداد با عصااش میکوبید تو سر شوهرم ک آهسته برو بچههه، حالم بد شد....
اومدم خونه شوهرم اینا
باهم رفتیم پارک بام شهر تا هرسال سالگرد عقدمون بریم اونجا
باهمون لباس و کتشلوار دومادی رفتیم،بعد رفتیم جایی ک اشناشدیم چایی خوردیم و ب همه شوهرم پول داد اونجا
بعد اومدیم خونمون طبقه پایین بیدار بودیم تاصب😍😍یادش بخیرا
مارفتیم حرم. بعدشم هم جمکران
محضر عقد کردیم، بعد رفتیم با جوانهای فامیل جنگل و بزن برقص. بعدم رفتیم خونه ی بابام 150تا مهمون بودن شام و کیک.
تو حرم امام رضا عقد کردیم بعدش با شوهرم از خانواده فاصله گرفتیم دو رکعت نماز خوندیم کلی حرف زدیم قصد داشتیم ناهار بیرون باهم بخوریم یهو بابام پیدامون کرد نذاش. کفشامونو برداش گف بریم؟😂😂😂😂😂
رفتیم خرید.
بعدشم بستنی خوردیم بعدشم خونه خواهرشوهرم
فرداشم ناهار خونه همسرم دعوت بودیم با خانوادم
شبش هم با همسرم اومدیم خونه ما.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
