یکی از خنده دار ترین اتفاق من بر میگرده ب یک ماه پیش عروس کشون ما از شب عروسی جداست و توی عروس کشون لباس سنتی میپوشیم منم چون پارچم سفت بود و مدلش تنگ و دو تا چاک هم جلوش داشت 😑ت عروس کشون ما ی بازی داریم و ت این بازی اسم منو صدا زدن و من باید می دویدم 😑دویدم تا نصف راه ک شپلف افتادم چون چاک هام تنگ بود اونم جلو کلی پسر و فامیل حالا این بماند بلند شدم خودم رو نباختم باز دویدم باز شپلق افتادم 😑دیگه هیچی ایندفعه پسرا داشتن زمین رو گاز میزدن🤣
یا اون روز رفتم بازار با مقنعه برعکس😂
یا ت عروسی یادم رفته بود مارک لباسم رو بکنم😂