میرفت از دفتر مدرسه برگه آ چهار میگرف که میخام تحقیق بنویسم
بعد مینشست خط کشی میکرد تمیز ومرتب واسه دوس پسرش نامه عاشقانه مینوشت
خیلی شروشیطون بود
نگو چندماه به خاطر تنوعذازاین چادرای حریر نازک گرفتخ بود میپوشید
فامیلای دورشون دنبال دخترچادری میگشتن اینو بهش معرفی کردن که چادریه اونام اومدن گرفتنش
حالا پسره خوب وخرپول سانتافه داشت اون موقع🙄🙄😐