هفت ساله باهاشم ی بچه شش ماهه دارم بد پنج سال ی هو رفت ی مدتی نبود بد برگشت و مدام اذیت میکرد و نذاشت فراموشش کنم من ن قبل از اون و ن مدتی که نبود جز اون با کسی نبودم تا حالا ولی اون هیچ تعهدی نداره باردار که بودم خوب شده بود ولی الان هیچ توجهی بهم نداره 12 شب میاد خونه میخوابه انگار من وجود ندارم حتی باهام بیرون نمیره هیچ وقت حالمو نمیپرسه کل روز و نمیدونم کجا و با کی هست از طرفی خونه بابام نمیتونم برم چون نامادری دارم و اونا گفتن باهاش آشتی نکن همون طوری بدون بچه داشتن بیرونم میکردن چ برسه ب الان البته منم دگ دوسش ندارم زیر دلم خالی شده چکار کنم با این آدم همش برا هرز بودنشه این بی توجهی ها میدونم میترسم ایدز بگیرم با کارایی که میکنه
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
ن خیلی دنبالش بودم کاملا مطمئنم تنش میخاره از اطرافیان شنیدم ولی ب چشم ندیدم تا حالا مثلا تو تل دیدم یا دیدم شماره خانم سیو کرده بوده اگ به چشم میدیدم و برنمیگشتم بدشم قبل بچه بهتر بود برگشت گفت همه چی رو درست میکنم البته بچه ناخواسته بود ولی خودش خواست نگهش داریم منم چون قبلا ی سقط داشتم دوباره وجدانم نذاشت خوب اگ خوب میشد زندگی مو دوس داشتم ن این طوری
حتی وقتی رفته بود هی ی هو میومد نمیذاشت کار کنم الان خیلی دارم عذاب میکشم میدونم اون اصلا براش مهم نیست من اگ جدا شم باید برم دو شیفت سرکار و بچمم نبینم نمیدونم این وضعیت سخت تره یا اون اگ کسی تجربه داره راهنماییم کنه لطفا
عزیزم خوب یه روز وقت بزار بشینین با هم صحبت کنین که دردش چیه البته با ارامش بعد باهاش حرف بزن که وقت مشاوره بگیرین و برین پیش مشاوره.بهش بگو الان فقط بحث منو تو نیست پای یه بچه وسطه تو پدر شدی و من مادر...بگو اگه مشکلی هست بیا با هم حلش کنیم و اینا