یکسال ونیم ازدواج کرده تا حالا چندبار وقتی دعواشون شده زنگ زده به مامانم با گریه و جیغ که این اذیت میکته همش غور میزنه یکبار گفت با گریه کتکم میرنه مامانم و بابام با نگرانی رفتن خونسون دامادمون در باز نکرده روشون البته شوهرش میکفت از خجالت درباز نکردم نتونستم تو رو بابات نگاه کنم حالا من میگم اخه چرا باید زنگ بزنه تن مادر منو بلرزونه خب خودشون حل کنن دیگه بعد فرداش باهمخوب میشن هی پیام وزنگو بگو بختد فقط اعصابم مادرمو خرد میکنه این وسط ایتم بگم خواهرم یکسال ونیم هنوز باگره اس میگه میترسم واژینموس داره شوهرش اخلاقس تند ولی بازم مرد که تحمل کرد تا الان ما میکیم اول خودتو درست کن
من یه زن خیلی خوشبختم تو روزهای خوب زندگیم هستم ولی منتظرخوشبختی بیشتر و روزهای بهترم.......
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مثل آجی منه...اونم تا تقی ب توق میخوره زودی ب بابام اینا زنگ میزنن...بابامم جدیدا عذاب وجدان گرفته ک چرا با این شخص ازدواج کرد...آجیم از اینور دعوا میکنن از اون ور میرن خرید...