بی توجهی مادر شوهرم توی بارداریم

من که توقع ندارم ازش ،

بسیار امید بود مرا به خیر کسان

مرا به خیر تو امید نیست شر نرسان

مادر شوهر من میومد به اندازه یک نفر برا پسرش شام درست میکرد تازه همه کار ها رو خودم میکردم آب کش و اینا سه ماه منت میزاشت مادرم دیسک داره نمیتونه باز خواهرم یکم خوب بود ، اصل خود آدم اگه کاری نکنه کسی کمک نمی کنه 

داغپو تازه کردی 

برای بچه اولم من و زن پسر خاله شوهرم باهم باردار بودیم 

خداشاهده مادرشوهرم هر روز برای اون غذا درست میکرد و برازایمانش رفت بیمارستان اما منو یه بار گفت دوست داری بیا اینجا حالا که رفتم دیدم ویارونه های عروس خواهرشو درست کرده .

برای بچه دومم سه ماهه بودم که گفتمشون از ماه بعدش قهر کردن تا روز زایمانم الانم ده ماهه دخترمو یکبار اومده دیده همون موقع زایمان 

من که حلالش نمیکنم چون خیلی حق به گردنش داشتم

مادرشوهر من فقط وقت باردادی من دیوانه شده بود

قبلش خوب تر بود

البته دختر حسودش بی تقصیر نبود

هر جی هست زیر سر خووهرشوهراس

سلام گلم من درکت میکنم آدم باردار خودبخود بخاطر هورمونهایی که ترسح میشه تو بدنش نیاز به محبت داره و نوازش و این موضوع اجتناب ناپذیره و برای هم هست همه همینطور میشن

منم مادرم پر کشیده فقط یک بار تو بارپاری رفتم خونه مادرشوهرم اونم رفتم براش کادو ببرم! خونشو بازسازی کرده بود ..

زن بی شعور و بی تفاوتیه من تو سه ماه اول بارداری بودم خورشت کرفس درست کرده بود!! اونم ترش ترش و ببخش بد مزههههه و تلخ

دختر خودش سال قبلش باردار بود حواسش بود اینو بخوره اونو نخوره و .. ولی جلوی خوروشت کرفس گذاشت

با اینکه میدونست من این غذا رو اصلا دوست ندارم فکر کن زن حامله صبح تا شب گرسنه موندم

این جریانات در شرایطی بود که تا قبل بارداریم مادرشوهرم هفته ای دوبار میومد خونمون و همیشع وقت ناهار میومد و قبلشم زنگ میزد دارم میام

خلاصه اکثرشون همینن بی شعور و نفهم 

هییی 

بچه اولم باردارشدم تنهای تنها بودم شوهرم راه دور کار میکرد پیش میومد تو یخچال چیزی نبود ومن باید روی مبل دراز میکشیدم و خودم و با گوشی وتلویزیون سرگرم میکردم که یادم نیاد گشنمه نه مادری دورم بود نه مادر شوهری

الانم دومی رو باردارم همون روزاکه تنها بااین تفاوت که الان شوهرم هست وهوامو داره جز شوهرم از هیچ کس انتظار ندارم براهمشونم کار کردم در حدی که از زندگی خودم میفتادم بخاطر اونا چه مادر خودم چه مادرشوهرم اما الان خودم و شوهرمیم فقط 

خدا به زانو ها خودمون قوت بده وکمک کنه نخایم به غیر خودش به کسی امید داشته باشیم

وای تو داری مادرشوهر من و توصیف می کنی 

اونم  به فکر ویار عروس داداشس بود نه من

الان بچه سوم و حامله ام از ترسم نگفتم 

گفتم بگم شروع می کنه اذیت هاش و 

حالا می ترسم بعد سه ماه بگم هم ادا دربیاره و قهر کنه 

والا دیوانه شدم از دستش

تو مادرشوهرت چون دومی و نگفتی قهر کرد؟

حالا من دیابت بارداری داشتم می رفتم خودشون باقلوا حلوا می خوردن جلو چشم من ، برا خودشون خورشت میپختن برا من آب پز جلو چشمم میخوردن

خواهرشوهرهای بی شعور من که بارادرم شده بودن

نمی دونم به چی حسودی می کردن 

جفت خواهر و مادر دیوانه 

مطمئن باش بفهمه بارداری باز ادا اصولش شروع میشه 

ببین مادرشوهر من برای همه رفت بیمارستان الی من هیچوقت نه محبتی ازش دیدم نه کاری برام کرده فقط انتظار داشته الان دختر اولیم ۸ سالشه چرت روی مادرشوهرم اینا رو نمیتونه ببینه

نه بابا اصلا براش مهم نبود که نگفتم عادتشه هر وقت عروسا مشکلی یا کاری دارن بدون بهونه قهر میکنه 

خب چه کار کنم بگم  دوباره شوهرم و پر می کنه علیه من

نگم باز بد از بدتر 

کاش زبونشون قطع شه 

چرا انقدر بدن

خخخ پدرشوهر و خواهر شوهر من ، هر کدوم از هروسا حامله میشیم سر زایمانمون قهر میکنن کادو نمیارن بعد چهل بچه تموم‌میشه زنگ میزنن ب پسراشون ک چرا ما رو از دیدن نومون محروم کردین خدا سرتون بیاره و ما مجبوریم بچه بعل بریم دست بوسی🤣🤣🤣یعنی سر هر سه تا بچه همین بودن اما دخترشون تا دردشون گرفت ما رو بردن دو تا عروس کافتی دخترشو کردیم

من خواهر شوهرم ی پسر داره تا قبل بارداری او نقد قربون صدقه اش میرفتن انگار من نازام سه قلو باردار شدم گفتن پسر مو بدبخت کردی بد یکی افتاد گفتن این دو تا هم نمی مونن بعد موند گفتن جفت دخترن بعد دختر و پسر،شد گفتن نارس آن نمی مونن ولش کن بخونه زیاد دارم احمقا

حالا ماها مادرمون بود انگار چقد بهمون رسید. مادرشوهر اینکارو با آدم کنه خیلی نمیسوزونه.