سلام...
نزدیک ۱ ساله ازدواج کردیم ...
قبلش هم ۱.۵ سال عقد بودیم دوران ب شدت سختی بود دوری من و همسرم از هم ...چون همسرم کارش تو تهران بود ما تو شهرستان هستیم از ی طرف بی پولی ...همسرم هیچ حامی نداشت ینی هیچی حتی شادباشی ک خانوادش بهم دادن از جیب شوهرم بود وضع مالی خانواده ی همسرم ب شدت معمولیه و وقتی ب این فک میکنم ک کوچکترین قدمی برنداشتند برامون احساس بی ارزش بودن میکنم ب شدت ...
ب هر جا شوهرم خودش برام طلا خرید حدود۴۵ گرم تو سالایی ک عقد بودیم ینی از ۳۰ دی۹۶ تا ۴ مرداد۹۸...ی بار خرید لباس داشتم ولی لباسامو خیلی خوب خریدیم مقدارش متوسط بود ولی خوب بود ساعت ست نخریدیم ولی ...لباسامو از بهترین مزون شهر اجاره کردیم ...ی ماشین خوب اجاره کردیم ...ی آرایشگاه عالی رفتم هم واسه حنابندان هم عروسی کلن از عروسیمونو ۱۰ تا عکس دارم فیلمبرداریمون افتضاح بود ب خاطر شرایط مالی باغ اجاره نکردیم بریم توش فیلم بگیریم خانواده ی شوهرم ناراحت از اینکه من چرا نمیرم پیش اونا زندگی کنم پدرم ب خاطر شرایط شوهرم شیربها نگرفت کل جهازمو خودش داد فقط ۱۰ تومن گرف ک اونم طرف ما عروسیمون تو تالار بود۴.۵ از خودش بابت تالار داد ۴ تومن هم تو رهن خونه کمک کرد واسه طرف همسرم تو خونشون همسرم تو عروسیمون پر استرس و فشار بود از قیافش میفهمیدم ...خیلی دلم پره ...این واسه قبل عروسیمون بود...