نشسته ام بنويسم براي خرمشهر
كه صرف شد همه عمرم بپاي خرمشهر
برادرم نه، ز دستم برادران رفتند
و هيچ گه نَسرودم، رَثاي خرمشهر
اگر چه مرثيه ها،ماجراي ما دارد
ولي نگفته ام از كربلاي خرمشهر
نشسته ام بنويسم، ز جنگِ خونين شهر
كه كُنجِ گَنج نمانَد صداي خرمشهر
چه گُلشني كه در آن، شش هزار آلاله
شدند در ره قرآن، فداي خرمشهر
روايت است كه صدها شهيده، جان دادند
براي حفظ حريم سَراي خرمشهر
عراق بود و ايالاتِ متحد، با او
عِيال شهر نشستند، پاي خرمشهر
رژيمِ بعث و چهل كشورِ حمايتگر
بر آن شدند بمانند، جاي خرمشهر
ولي تماميِ ايران بسيج شد، يكبار
وپس گرفت زدشمن مناي خرمشهر
دعاي روح خدا بود و همتِ مردم
كه فتح كرد وطن را خداي خرمشهر
هزارها يَلِ ميدان، چُنان جهان آرا
شدند فاتحِ اين، نينواي خرمشهر
سقوط شهر دليل سقوط ايمان نيست
چه مؤمني كه نخواهد بقاي خرمشهر
من از شهادت فهميده هاست، مي فهمم
سقوطِ شهر نشد، انتهاي خرمشهر
رسان به قدس و فلسطين،به شام و سوريه
پيامِ مَرد ترين كشته هاي خرمشهر
أذانِ مسجد جامع، هنوز گلواژه ست
رسد ز مأذنه اَش رَبناي خرمشهر
بگو كه مأذنه ها را هنوز ميسازيم
به هر كجا كه شود، ماجراي خرمشهر
بگو دفاعِ مقدس... مقاومت...اينجاست
مدافع حرم است، جاي جاي خرمشهر
فداي زينبيه، عسگريه، قاضريه
هر آنكه هست هماره، فداي خرمشهر
ميان چاه، نگَرديم در پِيِ يوسف
كه هست خيمه او مبتلاي خرمشهر